زنی برای تمام فصول (سینمای اجتماعی و رخشان بنی‌اعتماد)


(یادداشتی از شهلا لاهیجی)

سینمای اجتماعی و رخشان بنی‌اعتماد
زنی برای تمام فصول
 
 
* شهلا لاهیجی
نویسنده و ناشر
 
از همان روزی که فیلم «نرگس» را در یک نمایش اختصاصی در سینما کانون دیدم، درجا به فیلم و فیلمسازش دل باختم؛ همه ماجرا با «نرگس» آغاز شد.
تا پیش از آن، فقط نامش را شنیده بودم. می‌دانستم فیلمساز است. خارج از محدوده و زردقناری را هم دیده بودم اما هیچ‌کدام مرا نگرفته بود. آن روزها سخت درگیر و گله‌مند نقش زنانِ «سینی چای به دست» و «سبزی پاک کن» یا زنان «نق‌نقو» و زیادخواه و بی‌منطق، در سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی بودم و به تلافی این وضعیت خفت‌بار و این دیدگاه غیرواقعی، تند و تند فیلمنامه‌های بهرام بیضایی را که هرگز مجوز ساخته شدن نمی‌گرفت، اما زنان در آنها آبرویی و جا و مکانی به قاعده داشتند، منتشر می‌کردم.خوب به یاد دارم، روزی با دوستی که بیشتر از من با دست‌اندرکاران فیلم و سینما دمخور بود، نشسته بودیم و گپ می‌زدیم؛ صحبت از ضعف فیلمنامه‌نویسی و ناتوانی سینماگران ما از ارائه چهره واقعی مردم و جامعه پیچیده و هزارتویمان بود. از او پرسیدم: «این خانم بنی‌اعتماد چه جور فیلمسازی است؟ (تازه زردقناری را دیده بودم) چرا در فیلم‌هایش هیچ نشانه‌ای از زن بودن فیلمساز را برملا نمی‌کند؟» گفت که کار اصلی بنی‌اعتماد مستندسازی است. در صدا و سیما کار می‌کند و برای بخش اقتصاد فیلم می‌سازد. گفتم: «این چه جور مستندسازی است که زنان را نادیده می‌گیرد، با این همه مشکلات و نارسایی‌ها؟»گفت: طفره می‌رود... می‌دانی که در این سرزمین اگر زنی بخواهد پا از خط کارهای مجاز زنانه فراتر بگذارد، اول باید جنسیت خود را نفی کند. باید با زن بودن وداع گوید و خودش هم فراموش کند که «زن» است. باید موجودی فاقد جنسیت و خنثی بشود. رخشان بنی‌اعتماد هم از این قاعده مستثنی نیست. او سعی دارد به همه‌ بفهماند که یک فیلمساز است و نه یک زن فیلمساز. او باید خودش را به جامعه مردانه‌ساخت ایران تحمیل کند. نخستین تاوان این کشمکش که باید فوراً پرداخت شود، زدودن «انگ» زن بودن و زنانه نگریستن از کارهایش است».عاقبت به دعوت یکی از بستگانم که در ساخت فیلم نقشی داشت به تماشای فیلم نرگس رفتم.«نرگس» نفسم را بند آورد. آن همه جسارت، آن همه شجاعت، آن همه دانایی و توانایی و آن همه ظرافت و آن همه زنانگی... آن هم در حال و هوای روز سینمای وطنی، برایم باورنکردنی بود. انگار که این رخشان بنی‌اعتماد که نرگس را ساخته بود، مثل افسانه‌های خدابانوان یونانی، در کمال بلوغ تازه متولد شده بود.خوب به خاطر دارم، فیلم تمام شده بود و من تلوتلوخوران و هق‌هق کنان خودم را از صندلی کنده بودم و به سمتی که رخشان در احاطه تحسین‌کنندگانش ایستاده بود، رفته و او را در آغوش گرفته بودم و زار زار گریه می‌کردم. و باز خوب به یاد دارم که همان وقت و همان جا و در همان حال به او گفتم که فیلمنامه را برای چاپ آماده کند. او هم با بغضی در گلو و اشکی در چشم گفت: «باشد»، اما به جایش نوار ویدیویی فیلم مستند «شهرک فاطمیه» را برایم فرستاد.با دیدن این فیلم مستند نسبتاً طولانی و نفسگیر، پاک از خود بی‌خود شدم. فیلمی بود، تلخ، بسیار تلخ و کوبنده، بسیار کوبنده و مایه شرمساری هر تهرانی که آنجا در آن محله در آن شهرک نبوده و نیست. اما بیش از همه، بایستی مایه شرمندگی کسانی می‌شد که چرخ‌های حاکمیت و قدرت را در دست‌های پرزور خود دارند و مدعی حمایت از «مستضعفان عالم» هستند.بعد از مدتی به جای فیلمنامه نرگس، کارت دعوتی برای حضور در نمایش خصوصی فیلم «روسری آبی» که در همان فضای «شهرک فاطمیه» ساخته شده بود، برایم فرستاد. به تماشای فیلم رفتم. دوباره همان شگفتی، همان شور و حال و همان دلباختگی که با دیدن نرگس گرفتارش شده بودم، تکرار شد.
رخشان مثل یک چشمه زلال می‌جوشید و سیراب می‌کرد. آن شب دستش را محکم‌تر فشردم اما اشکم را مهار کردم که جدی‌تر به نظر برسم. با لحنی محکم و طلبکارانه گفتم: «حالا باید فیلمنامه هر دو فیلم را آماده کنی؛ هم «نرگس» و هم «روسری آبی». رخشان با همان لطافت و نرمی همیشگی، نگاه مهربان و پر از شیرینی چشمان عسلی رنگش (به قول باران) را آرام به من دوخت و به نشانه رضایت چشم بر هم نهاد و گفت: «باشد».اما باز این بار در یک پلان کوتاه در بخش مستندِ فیلم «بانوی اردیبهشت» مرا جلوی دوربین نشاند. تا مدت‌ها نام فیلم «بانوی اردیبهشت» مرا به یاد آن تصویر ناخوشایند خودم روی پرده (به رغم تک‌گویی‌های شاعرانه و به قول رخشان تأثیرگذار) می‌انداخت. اما جدا از واکنش شخصی من، «بانوی اردیبهشت» فیلمی موفق از آب درآمد و بحث‌های داغ روز را به خود اختصاص داد.اینک رخشان «بانوی سینمای ایران» لقب گرفته بود. عنوانی به حق و شایسته برای فیلمسازی که با دانش، استعداد و نگاهی بی‌همتا به مردم، به انسان و به خودش، همراه با صبوری و ایستادگی و وقار، بر تارک سینمای ایران می‌درخشید.
بانوی اردیبهشت مرزها را درنوردید و تحسین جهانیان بویژه اهالی سینما را برانگیخت. من نیز به عنوان یک زن ایرانی، همچون زنان دیگر خود را در این افتخار شریک یافتم. چون «او» از جنس «من» بود.او را «بانوی اردیبهشت»، لقب داده‌اند. اما من با «نرگس» شناختمش و با «شهرک فاطمیه» او را به‌جا آوردم.رخشان دوربین به دست را که در بیغوله‌های پایین و حاشیه شهر بزرگ، «شهر ما» راه افتاد و به دنبال یک وجب آسمان آبی، یک نشان از زندگی، یک روزن برای نفس کشیدن، روزها و روزها، وجب به وجب «شهرک فاطمیه» این قربانگاه شرف و حیثیت انسان‌ها را کاوید و شکافت و افشا کرد و به ما نشان داد آن مسلخ جان و آبرو و انسانیت انسان را؛ جایی که آدم تا مرز حیوان، کاستی یافته است. جایی که بچه‌ها، مثل کرم در جوی‌های آلوده به کثافت و مدفوع و چرکابه رخت‌های هرگز صابون به خود ندیده، می‌غلتند و بازی و «آب تنی» می‌کنند.جایی که 12 انسان بالغ و نابالغ در یک فضای 12 متری که با حلبی و مقوا و چادر نماز پاره زن‌ها، حریم یافته، می‌خورند و می‌خوابند و دفع می‌کنند و همان‌جا تکثیر می‌شوند، تا یک فضای 12 متری دیگر که شوربختی و فقر و استیصال 12 انسان بالغ و نابالغ دیگر را در خود جا دهد و این دایره نحوست و اِدبار، تا ابد بسته بماند و تداوم یابد.رخشان در «شهرک فاطمیه» با دوربین فیلمبرداری، به کشف زشتی‌ها رفت تا تمامی تلخی و نابسامانی این فلک‌زدگان را که نه در دورهای دور، که تنها در چند قدمی، در پایین پای برج‌های سر به فلک کشیده جردن، الهیه، فرمانیه، و... نفس می‌کشند (و فقط نفس می‌کشند)، برملا کند. تا شاید «ما» ببینیم و تکانی بخوریم و از خود بپرسیم: «کجا بودند این آدم‌های از «آدمی زیستن» دستشان کوتاه. این تلخکامان بی‌قسمت، که «ما» نمی‌شناختیم‌شان.«ما» هرگز خبر نداشتیم در گوشه‌های این شهر دنگال بی‌قواره که به مناسبت و بی‌مناسبت، با گل سرخ و گلایل و محمدی، قدم‌های «ما» را گلباران می‌کند، جاهایی این چنینی با آدم‌های این چنینی وجود دارد که از زیستن، تنها دم و بازدم سهم ایشان است و دیگر هیچ! زندگی، هیچ. خوراک، هیچ. آب، هیچ. بهداشت، هیچ. مدرسه، هیچ. برق و تلفن و خدمات شهری، هیچ. گرمای زمستان و خنکی تابستان، هیچ. در عوض، نکبت و مرض و درد و کثافت و ذلت، فَتِ فراوان.و رخشان، با دلی سرشار از شفقت و درد، و به خشم آمده از این همه نابرابری در فاصله یک وجب با صداقتی کم‌نظیر بی‌بزرگنمایی یا ترحم، شما را و «ما» را در مقابل «شهرک فاطمیه» نشاند و خود حتی داوری هم نکرد. کیفرخواست او برای «ما» صادر شده و امضای مصدق دوربین او را بر خود داشت.شنیدم، عالی‌مقامان، «شهرک فاطمیه» را دیدند و چون زشت بود، خیلی خیلی زشت بود، فرمان به تخریبش دادند. تا چون کابوسی سهمگین، خواب خوش «شب‌هایمان» را برنیاشوبد. این لکه ناپاک را از دامن «شهرمان» زدودند تا «وجدانمان» آسوده به «ما» بگوید: «نیست» شد دیگر وجود ندارد...«شهرک فاطمیه» هرگز به نمایش عمومی گذاشته نشده «چرایش» را هرگز نفهمیدیم. درست به همین دلیل من با «تو»ی خواننده، از «شهرک فاطمیه» می‌گویم. شاید نخواستند «تو» و «من» فیلم را ببینیم تا مبادا «وجدان عمومی» به درد آید و متولیان به چالش گرفته شوند.رخشان بنی‌اعتماد کار خودش را کرده بود. «شهرک فاطمیه» به تاریخ سپرده شده بود تا به وقتش داوری کند.«روسری آبی» یک فیلم داستانی با مضمونی عاشقانه است و هر چند این عشق در تابستان به بار می‌نشیند، (می‌گویند در شب‌های مهتابی تابستان گوجه‌فرنگی‌ها در نور ماه رنگ می‌گیرند) اما عشق هم در «شهرک فاطمیه» عشق در زمهریر است. و یا روییدن گل سرخ در جهنم.«روسری آبی» یک کف دست آسمان آبی در لابه‌لای توده‌های متراکم ابرهای خاکستری بی‌باران است و رخشان در «روسری آبی»، عشق و زمهریر، گل سرخ و جهنم و یک کف دست آسمان آبی را به ما نشان می‌دهد و تمام این‌ها را در همان «شهرک فاطمیه» نشان می‌دهد. همان «شهرک فاطمیه» که با پول ما ساخته شد و از من و شما پنهانش ماند.رخشان ما خیلی زیرک بود. و من با «شهرک فاطمیه» او را به جا آوردم.فیلمساز خسته ما باید برای مصاف بعدی نفس تازه می‌کرد. برای به تصویر کشیدن قصه زندگی «طوبا».روایت زندگی یک زن «نان آور»، یک کارگر ساده کارخانه چیت‌سازی. زنی که تمام آرزوها و امیدهایش را در خانه‌ای به اندازه یک «غربیل» خلاصه کرده بود تا جگرگوشه‌های خانواده‌اش در آن مأمن گیرند و این خانه تمام زندگیش بود، اما...
«طوبا» یک دلمشغولی کهنه بود، مال سال‌های جوانی. از همان آغاز کار سینما، «طوبا» و قصه زندگی او، دغدغه و بازیگوشی ذهنش بود.«اجازه» ندادند «طوبا» را بسازد و او «بانوی اردیبهشت» را ساخت و صحنه‌ای از زندگی طوبا را هم در آن جا داد. همگان تحسینش کردند و به او، «بانوی اردیبهشت» لقب دادند...اما من او را با «نرگس» شناختم و با «شهرک فاطمیه» به جا آوردم.با پاییز «نرگس»، زمستان «شهرک فاطمیه»، تابستان «روسری آبی» و بهار «بانوی اردیبهشت» امروز بر این باورم که او براستی بانوی هنرمندی برای تمام فصل‌هاست.پس از سال‌ها، به این در و آن در زدن، استقامت کردن و پای فشردن، قصه زندگی طوبا در فیلم «زیر پوست شهر» بر پرده سینما، آمد.قصه زندگی طوبا را به روایت تصویر بر پرده دیدید، همچنان که «قصه‌ها» را، «گیلانه» و «خون‌بازی» را و «کارستان» امروزش را.
رخشان بنی‌اعتماد «بانویی برای تمام فصول» است. چنین باد.

منبع : روزنامه ایران، شماره 6862، سه شنبه 6 شهریور 1397
نویسنده : شهلا لاهیجی
درح خبر : 1397-06-12 23:51
بازدید : 5062



نظر کاربران :


نظر شما در باره این خبر :



اخبار مرتبط :

یادنامه‌ی رامین مستقیم برای شهلا لاهیجی 
یادنامه‌ی دکتر علی باغدار دلگشا و زهرا برادران کاشانی برای شهلا لاهیجی 
یادنامه‌ی افسانه نجاتی برای شهلا لاهیجی 
یادنامه‌ی علیرضا محمودی ایرانمهر برای شهلا لاهیجی 
یادنامه‌ی محمدرضا یزدی‌زاده برای شهلا لاهیجی 
اطلاعیه‌ی زمان مراسم خاکسپاری شهلا لاهیجی 
شهلا لاهیجی رهسپار دیار حقیقت شد 
«چمدان بی‌کسی» منتشر شد 
پیام شهلا لاهیجی، مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان 
شهلا لاهیجی: «چهره‌ی دیگری در آسمان ادبیات زنان ایران پدیدار شد» 
یادداشت شهلا لاهیجی در ارتباط با انتشارِ نمایشنامه «چهارراه» 
کتاب «انقلاب مجارستان» تجدید چاپ شد 
یادداشت شمیم شهلا به انگیزه‌ی انتشار کتاب «مفهوم تعزیه از نگاه بهرام بیضایی» 
کتاب «مفهوم تعزیه از نگاه بهرام بیضایی» نوشته‌ی شمیم شهلا منتشر شد 
یادداشت شهلا لاهیجی درباره‌ی کتاب «پدران و پسران از هم پاشیده» 
بیضایی معلم از راه دور است برای همه 
پیام تسلیت 
شهلا لاهیجی با موضوع «زنان و صلح در ایران» سخنرانی می‌کند 
شهلا لاهیجی: «باز هم هفته ی کتاب...!» 
بخشی از متنِ پشت جلد کتابِ «شناخت هویت زن ایرانی» نوشته‌ی شهلا لاهیجی، به همراه سروده‌ای از سعید سلطانی طارمی درباره‌ی ایران، سرزمینِ ما 
شهلا لاهیجی: «در غرفه‌ی روشنگران از کیسه پلاستیک برای حمل کتاب‌ها خبری نیست...» - (ویدیو) 
شناخت هويت زن ايرانی در كتابفروشی‌ها 
شهلا لاهیجی: «امسال در غرفه‌ی روشنگران، سال پوزش از زمین و آسمان است» 
مراسم رونمایی از تازه‌های نشر روشنگران در نمایشگاه کتاب 
شهلا لاهیجی: «هیچ‌وقت جا نزده‌ام» 
اولین رمانِ سعید سلطانی طارمی با عنوان سَریه [زن پیر رها شده در کوهستان] منتشر شد 
نشر روشنگران در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، فروشِ کتاب دارد 
رمان «داستان پسرم» بعد از 24 سال دوباره اجازه‌ی انتشار گرفت 
یادداشت شهلا لاهیجی به مناسبت روز جهانی زن (8 مارس) 
یادداشتی از زیبا لاهیجی، مدیر نشر «دامون» به انگیزه‌ی انتشار دو اثر تازه 
پیام تسلیت 
گزارش از نشست «معرفی و نقد کتاب شناخت هویت زن ایرانی» 
نشست معرفی کتاب «شناخت هویت زن ایرانی ۲» در کتابخانه فرهنگسرای شفق 
رونمایی از کتاب «تخم پوچ» در دفتر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان 
اینجا فروشگاه نیست! 
پیام تبریک شهلا لاهیجی به مناسبت 8 مارس؛ روز جهانی زن 
جلد دوم کتاب «شناخت هویت زن ایرانی» منتشر شد 
او بیش از هر کس ایرانی است 
شهلا لاهیجی: «روحانی ناامید و ناامیدترمان می‌کند» 
فیلمنامه‌ی «پرده‌ی نئی» بهرام بیضایی به چاپ هفتم رسید 
گزارشی از مراسم رونمایی و روخوانی از کتاب «بُعد پنجم- پیش از گذشته» در انجمن فرهنگی اتریش در تهران 
مراسم رونمایی و روخوانی از کتاب «بعد پنجم- پیش از گذشته» 
یادداشتی از دکتر نادر نظری به انگیزه‌ی حضور در مراسم رونمایی از تازه‌های نشر روشنگران 
عَشَقه‌ای که بعد از ده سال مجاز شد! 
شهلا لاهیجی: «نمایشگاه‌های فرهنگی، محلی برای دعوای دولت ها نیستند» 
«آینه‌های روبرو»؛ آتشی که دوباره شعله‌ور شد 
«باید حرفای دیشبمو جدی می‌گرفتی!» از حصر آزاد شد! 
گزارشی از مراسم رونمایی و معرفی تازه‌های انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در تئاترشهر 
محمد رحمانیان در مراسم رونمایی از تازه‌های نشر روشنگران سخنرانی خواهد کرد 
دنیای حیرت‌انگیز محک؛ مجموعه‌ای از غم و شادی 
شهلا لاهیجی: «مطمئن هستم شما نیز «متولد شانزده آگوست»؛ جدیدترین اثر سپیده محمدیان را به جد دوست خواهید داشت.» 
اجراي قانون اساسي، مهم‌ترين خواسته ما است 
یادداشتی از شهلا لاهیجی درباره‌ی رمان «پشت حصار» 
شهلا لاهیجی از رمان برگزیده‌ی سال 88 گفت... 
شهلا لاهیجی از رمان «و دیگران» گفت... 
شهلا لاهیجی: «بالاخره بخت با ما یار شد...» 
متن تکذیبیه‌ی شهلا لاهیجی؛ مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان 
پیام تبریک شهلا لاهیجی؛ مدیر انتشارات روشنگران به مناسبت پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری 
شهلا لاهیجی: همراه شو عزیز! 
به روحانی رای می‌دهم... 
«سفر به شب» بهرام بیضایی کتابِ پرفروشِ نشر روشنگران در نمایشگاه کتاب 
شهلا لاهیجی از «روایت حوا و خوشه‌ی گندم» می‌گوید... 
یادداشتی از شهلا لاهیجی به انگیزه‌ی انتشار کتاب «درام کودک بااستعداد بودن» 
در هر جایی، حضور خود را نشان دهید 
رمان «از روزهای اخگر و زنگار» منتشر شد 
سايه انتخابات رياست‌جمهوری بر سر نمايشگاه كتاب 
اثر تازه‌ای از بیضایی در راه است 
فیلمنامه‌ی «سفر به شب» بهرام بیضایی به زودی منتشر می‌شود... 
یادداشتی از شهلا لاهیجی به مناسبت نزدیک شدن به سی‌امین دوره‌ نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران 
پیام تبریک مدیر انتشارات روشنگران به مناسبت فرارسیدن عید نوروز 
شهلا لاهیجی: «چشم به راهِ دولتِ کلید و امید می‌مانیم» 
رونمایی از ترجمه‌ی انگلیسی کتاب «فتح‌نامه‌ی کلات» 
معرفیِ کتاب «دیگری» توسط شهلا لاهیجی 
اقتصاد نشر در حال فروپاشی است 
گزارشی از مراسم رونمایی و معرفی تازه‌های نشر روشنگران در سال 95 
گزارش تصویری 
مراسم رونمایی و معرفی تازه‌های نشر روشنگران 
سنگ‌ها به پرواز درمی‌آیند 
زن، صلح، محیط زیست، جامعه مدنی 
شب بیضایی 
مردی برای تمام فصول 
كتاب تازه‌اي از بهرام بيضايي در راه است 
کتاب «جامعه‌شناسی خانواده» تجدیدچاپ شد 
یادداشتی از شهلا لاهیجی به انگیزه‌ی انتشار ترجمه‌ی انگلیسی نمایشنامه‌ی «فتحنامه‌ی کلات» 
دور از وطن اما پُركار و محبوب 
اول زیارت اهل قبور، بعد زیارت اهل کتاب 
هدف از برگزاری نمایشگاه، صرفا فروش کتاب نیست! 
کتاب فروش ها کباب فروش شدند! 
زنان ایرانی سرود صلح و آشتی برای جامعه جهانی سر می دهند  
نمی توان با انتخابات قهر کرد 
استمداد زنان ایرانی از رهبر انقلاب برای تجدید رسیدگی به صلاحیت نامزدهای انتخاباتی 
زنان جامعه ایران برای تعیین سرنوشت سیاسی کشور در انتخابات مجلس شرکت کنند 
شهلا لاهیجی: شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای زن را تایید کند 
فعالیت های کمپین تغییر چهره مردانه مجلس در تقابل با منافع جمهوری اسلامی ایران نیست 
گام بلند زنان برای تحقق سند چشم انداز 1404 جمهوری اسلامی ایران  
تا بهارستان راهی نیست  
پرچمداری زنان ایران در زمینه تحقق اهداف سند توسعه هزاره  
زنان و مجلس آینده  
حرف‌هایی درباره سانسور در گفتگو با «شهلا لاهیجی»؛ شاید این مصاحبه هم چاپ نشود  
چرایی جهانی نشدن ادبیات معاصر ایران؛ از خودسانسوری تا کمبود خلاقیت 
خیز زنان برای تصاحب کرسی های مجلس دهم- زنان ایران برای ورود به عرصه رقابت های انتخاباتی آماده می شوند 
خاطره‌ی اولین برخورد شهلا لاهیجی با سانسور در جایگاه یک خبرنگار 
تب نمایشگاه کتاب- یادداشت شهلا لاهیجی منتشر شده در روزنامه آرمان 
گفتگو با شهلا لاهیجی- انتشارات روشنگران با 22 عنوان کتابِ غیرقابل فروش در نمایشگاه بین المللی کتاب  
یادداشت شهلا لاهیجی در روزنامه اعتماد 
يادداشت شهلا لاهيجي در روزنامه جهان صنعت 
شهلا لاهیجی: «با حذف نام بیضایی نمی توانند او را از دنیای هنر حذف کنند!» 
بهرام بیضایی: «امیدوارم اشتباه بزرگی نکرده باشم» !  
شهلا لاهیجی: «روزی دنیا دربرابر سوریه شرمنده می شود»  
آریایی ها؛ قاتل دموکراسی در عهدباستان  
چرا در نمایشگاه کتاب شرکت نکردیم!! 
«ستون های زمین» منتشر می شود  
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق... 
خرد جمعی می‌گوید دوباره به روحانی رای بدهیم- با «سفر به شب» استاد بیضایی می‌آییم 
تجربه نوشتن از بهرام بيضايی 
محدودیت فضای سالن روشنگران را بر ما ببخشید....  
«سخن از زن در ایران نو» 
کتاب «زن در ایران نو» منتشر شد 
رسول نظرزاده: ترس برخی مدیران از نمایشنامه‌های زنانه و غلبه نگاه رادیکالِ ضدمرد- تصویر رنج‌های زنان در قلم نویسندگان نسل‌های پیش حضور چشمگیرتری دارد 
رسول نظرزاده: «چند دهه فعالیت قلمی زنان در زمینه تئاتر فراموش شده است» 
پژوهشی درباره خشونت علیه زنان در ایران به قلم مهرانگیز کار 
کتاب «روند دگرگونی ادبیات نمایشی زنان ایران (از 1289 تا 1357)» به قلم رسول نظرزاده منتشر شد 
بهرام بیضایی: «من این روزها هیچ شرکتی در هیچ جشن و آیینی ندارم!» 
یادداشت اختصاصی علی باغدار دلگشا 
پرفروش‌های نشر روشنگران در دی‌ماه 1396 
آب شرمنده‌ی آتش شد 
یادداشتی از ف-نوری؛ نویسنده‌ی رمان «بُعد پنجم پیش از گذشته» 
انتشار رمانِ «بُعد پنجم پیش از گذشته» به زبان آلمانی 
یادداشت اختصاصی نویسنده‌ی کتاب «نامه‌های زنان ایرانی» 
یادداشت اختصاصی نویسنده‌ی کتاب «تغییرات اجتماعی در ایران از نگاه مورخان پارسی‌نویس-بلعمی تا جوینی-» 
کتاب‌های پرفروش‌ نشر روشنگران در بهمن‌ماه 1395 
زنِ ایرانی و اجتماعی شدن در عصر مشروطه 
«نامه‌های زنان ایرانی» منتشر شد 
کتاب «تغییرات اجتماعی در ایران از نگاه مورخان پارسی نویس-بلعمی تا جوینی-» منتشر شد 
گفتگوی خبرگزاری کتاب ایران با «مریم افشار»  
انتشار شش داستان از کتاب منتشر نشده «علیرضا محمودی ایرانمهر» 
رمان «از زن تا زمین» منتشر شد 

تماس با ما

بازدید امروز : 1155
بازدید دیروز : 1385
بازدید ماه جاری : 20597
کل بازدید ها : 757152
 

کاربران آنلاین :  4
 

  تلفن دفتر فروش : 88723936 - 88722665
  نمابر : 88722665 
  ایمیل : roshangaran68@gmail.com 
  آدرس : خیابان یوسف آباد میدان فرهنگ – خیابان 33 – نبش آماج – شماره 21- واحد 3

کلیه حقوق این سایت متعلق به انتشارات روشنگران می باشد.